به گزارش سینماپرس؛ «آینه بغل» نام آخرین اثر منوچهر هادی است. فیلمی که داستانش درباره شخصیتی به نام مرتضی با نقشآفرینی جواد عزتی است. مرتضی برای نامزدیاش تصمیم میگیرد ماشین گرانقیمت صاحب کارش را بدون اجازه برداشته و با نامزدش روز خوشی را سپری نماید، اما در این بین ماشین دچار خسارت میشود و صاحب ماشین به جای دریافت خسارت، طلب کار دیگری را از مرتضی میکند و...
«آینه بغل» ظاهری زیبا دارد و کارگردان سعی کرده است فیلم را از لحاظ بصری جذاب کند. جذابیتهایی مثل خانههای مجلل، ماشینهای لوکس و سبک زندگی اعیانی و اشرافی، لباسهای برند رنگارنگ و همه آن چیزی که برای مخاطب عام میتواند لحظهای جذاب باشد و البته در طبقه متوسط با کمی افسردگی همراه شود، اما این جذابیتها در روند فیلم در جای درستی قرار نمیگیرد و درست هم از آن استفاده نمیشود و تنها به پوسته ظاهری زیبا تبدیل میشود و پس از گذشتن نیمه اول فیلم کامل رنگ و لعاب خود را برای مخاطب از دست میدهد.
از این نکته که بگذریم«آینه بغل» در وزنه محتوا اتفاقات به روز و به جایی از معضلات امروز را هدف قرار داده است. فرهنگ غلط استفاده از فضای مجازی، افسردگی و یأسی که به عنوان اپیدمی چه در طبقه فقیر و چه مرفه وجود دارد و ماحصل دوران مدرن است همه و همه موضوعات مناسبی برای یک فیلم هستند، اما فیلم آنها را در قالب پیامی مستقیم و خطابهای کسل کننده استفاده میکند (مثال سکانسی از فیلم که شاهرخ با بازی محمدرضا گلزار شبیه مجری تلویزیونی از مضرات و قضاوت کردن در فضای مجازی حرف میزند). این روند تا جایی ادامه پیدا میکند که موقعیت شناخته شده رفتن و افتادن ناگهانی شخصیتی از طبقه پایین به زندگی اشرافی که دستمایه بسیاری از آثار است، در فیلم بسیار پوچ و بیمحتوا استفاده میشود. این موضوع به وسیله شخصیتهایی روایت میشود که نمیتوانند با مخاطب درست همذات پنداری کنند و در مواقعی با بازیگریهای پیش پا افتاده، تماشاگر احمق فرض میشود و این نوع آثار در لبه تیغ لودگی رایج در کمدیهای اخیر سینمایی راه میروند.
در همین راستا تکیه کلامهای سیاسی و گفتاری در فیلم که راحتترین راه ممکن برای کمدی کردن فضاست، هم راه به جایی نمیبرد. شباهت تیپی در فیلم به وزیر امور خارجه کشورمان، تکیه کلامهای سیاسی مربوط به برجام و... تنها لحظات کوتاهی را در فیلم میسازند و نمیتوانند فیلم را به سر منزل مقصود برسانند.
بازی جواد عزتی در نقش مرتضی هم به همان برونگرایی در چند فیلم اخیرش مثل اکسیدان و در مدت معلوم دست و پا میزند و حرف تازهای ندارد. گلزار در نقش شاهرخ همان همیشه گلزار سینماست و اتفاقی در بازیاش نیفتاده و حتی در مواقعی سطح پایینتر از کارهای دیگر ایفای نقش کرده است. یکتا ناصر و نازنین بیاتی هم در همین شرایط قرار دارند.
آینه بغل در این میان موقعیتهای دراماتیکی خلق میکند، اما نمیتواند آنها را قوام دهد و بدون استفاده درست آنها را رها میکند. برای مثال موقعیتی که شخصیتهای فقیر و مرفه در فیلم دارند با رفاقتی که بین مرتضی وشاهرخ برقرار میشود، میتواند به فیلمی جذاب و با اتفاقات جدید و بکر تبدیل شود، اما همه و همه در لحظه باقی میماند و نمیتواند به ارتباطی درست با مخاطب برسد. یا زمانی که مرتضی مجبور میشود، لباس زنانه بپوشد، اما همه اینها از آن رو که بنای فیلمنامه در بیمحتوایی صرف قرار گرفته، به هیچ جایی نمیرسند. تنها مخاطب شاهد سیرکی است زیبا که ظاهر زیبایی دارد و سرگرمش میکند اما در انتها برداشت و ایدهای به مخاطب نمیدهد. ناگفته نماند، «آینه بغل» از همان ابتدا با معرفی شخصیتها و فضای فیلم و انتخاب بازیگرهایش، خود را از کمدیهای مرسومی که تنها برای سرگرمی هستند، جدا میکند و با تکیه کلامهای سیاسی و رفتن به متن معضلات سبک زندگی و اجتماعی نشان میدهد نمیخواهد فیلمی صرفاً طنز و گیشهای باقی بماند.
در کل «آینه بغل» با تمام این ویژگیها و ضعفهایی که دارد، با متوسل شدن به همان ظاهری زیبا و به اصطلاح نشان دادن فقر و زیباییها و زشتی زندگی به اصطلاح لاکچری، تنها کاربردی که دارد گیشهای است که میتواند کسب کند. گیشهای که البته در مواجهه با تماشاگری است که در طول این سالها نشان داده است، فرمول ثابتی برای جذب کردنش در سینمای بدنه و آینه بغلهای مرسوم در سینما وجود ندارد.
* بهنام صادقی
ارسال نظر